پراکنده گویی های روزمره

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

پیش نوشت: این البته مال یک ماهه پیشه که خیلی اضطراب داشتم ولی خب اینجا باشه اگه دوباره اضطرابی شدم!

خب دوباره نشستم پشت سر هم دارم سیت‌کام می بینم و این یعنی حالم خوب نیست! معمولن واسه این که کارا رو عقب بندازم و یکم زمان بخرم این کار رو انجام می دم. در حال حاضر مقداری احساس اضطراب و بی قراری دارم. کارایی که باید انجام بدم اینان:

اول اینکه کمال گرایی رو کنار بزارم و اگه کاری ارزش انجام دادن داره، شده بد هم انجامش بدم. به تدریج درست میشه.

دوم اینکه اگه از کاری بدم میاد و سخته، قدم اول رو هرجور شده بردارم. تاحد امکان قدم ها رو ریز کنم تا حد امکان.

سوم اینکه خودم رو ببخشم. این خیلی نکته مهمیه به نظرم. باید با خودم مهربون تر باشم. باید فرصت بیشتری به خودم بدم.

چهارم اینکه به جای تمرکز کردن، تمرکز زدایی کنم. یعنی هی نگم تو باید فلان چیز رو اوکی کنی یا مثلن همین چند دقیقه محدودی که با دوستام صحبت یا چت می کنم رو با مسائل مد نظرم به لجن بکشم. یعنی حتی به نظرم نباید هویت بیش از حد به چیزایی که درگیرشون هستم بدم. این جوری ذهنم ممکنه فکر کنه که مسائل تحت کنترلش نیست در حالیکه خیلی راحت می تونه باشه.

پنجم اینکه واسه یه سری از کارا regularity حتمن داشته باشم. خواب یکی از اوناس و الان که خوابم یه خرده بهم ریخته است اوکی بشه احتمالن بهتر می شه ماجرا.

ششم هم اینکه این چه کاری بود با موهام کردم؟ : ))

  • ACH

البته می دونم که محتمله اوضاع مطابق میلمون پیش نره. می دونم که محتمله در طول زمان تغییر کنیم و شاید حتی خواسته های چند ماه بعدمون با خواسته های کنونی‌مون متفاوت باشه. حتی می فهمم که شاید سناریوهای بهتری هم برای هر کدوم از ما وجود داشته باشه که ازش فعلن بی خبریم.

اما دوست داشتم اینجا بنویسم که کاش این بار همه چی مطابق میل‌مون پیش بره، کاش حتی ورژن چندماه دیگه‌مون سازگارتر از ورژن های کنونی باشن و کاش روزای باکیفیت تری رو هر کدوممون در ادامه تجربه کنیم. 

امیدوارم حداقل تو اون قسمتی‌ش که دست منه کوتاهی رخ نده.

  • ACH

1

دیشب داشتم به این فکر می کردم که استریوتایپ واقعن اجتناب ناپذیره و ما هم نماینده های کامیونیتی هایی هستیم که توش خواسته یا ناخواسته عضو هستیم. نماینده به این معنا که وقتی رفتار های غلطی از خودمون نشون می دیم، ممکنه روی وجهه ی اون کامیونیتی که عضوشیم هم تاثیر بزاریم. مثلن یه نفری که مسلمونه و رفتارهای نادرستی از خودش نشون میده، باعث می شه آدمای دیگه مبتنی بر همون تجربه محدود بگن، ببین همه مسلمونا این جورین! یا همه پسرا این جورین! خیلی یه جوریه این ماجرا!

2

چیز دیگه ای که داشتم بهش فکر می کردم تاثیریه که تو زندگی یه آدم می زاریم. علاوه بر این، زندگی مون چقدر زیاد از تصمیم های کوچیکمون تاثیر می گیره. از جواب دادن یا ندادن یک مسیج، از دیس لایک و لایک دادن به یه پست، کامنت گذاشتن فلان جا و ... . عجیبه. عجیب.

3

حس می کنم این کتابی که دارم الان می خونم از شوپنهاور مثل آب روی آتیشه برام. در باب حکمت زندگی رو فکر کنم قبل کنکور لیسانسم خریده بودم ولی خیلی درست نخوندمش. اگرم خوندم اصلن یادم نیست! الان دارم از اولش می خونم و لذت می برم. قبل تر هم داشتم تسلی بخشی ها قلب شکسته از شوپنهاور رو تو کتاب تسلی بخشی های فلسفه آلن دوباتن می خوندم و به نظرم اونا هم چیزای جالب و در خوری بودن. اراده معطوف به حیات! انی وی خلاصه اش این که یه فیلسوف جالب پیدا کردم. هرچند چیزایی هم میگه که خیلی به نظرم رادیکالن بعضن ولی خب دیگه.

4

قرنطینه برای من واقعن دیگه غیر تحمل شده. حتی حس می کنم بیشتر از هر زمان دیگه ای از زندگیم میشه بهم لیبل افسرده بودن رو زد. حالم خیلی خیلی زود بد می شه. انگیزه ام رو از دست می دم. اگرم انگیزه ای باشه انگیزه قراردادیه نه چیزی که بشه بهش چنگ زد لانگ ترم.

5

دلم حتی برای اون خوابگاه هم تنگ شده. باور نکردنیه که حتی برای گاهی تنهایی سینما رفتن هام! اون چند باری که تنها سینما رفتم خیلی بد بودن ولی دلم برای همونا هم تنگ شده! تازه بدترین قسمتش این بود که تو یکی از همون معدود تنهایی سینما رفتن ها، این ورم یه پسر و دختر خیلی صمیمی بودن، اون ورم  هم یه پسر دختر خیلی صمیمیِ دیگه و من تنها بینشون: )) تنهایی که می رم حداقل بیفتم بین دوتا خانواده. هپی ترم یحمتل: ))

برای آزمایشگاه هم همینطور و شبایی که همه می رفتن و خودم تنها بودم آزمایشگاه و با محمد تماس تصویری می گرفتم! تنها فرصت هات وقتی خوابگاهی هستی و اتاق خوابگاتم به عنوان دانشجوی سال آخر (یا پسا آخر!) پرجمعیته برای اندکی پرایوسی داشتن!

6

"واو" سمی هست واقعن. شیطونه میگه هر چند روز یه بار پیاماش رو سین کنم شاید کمتر باهم در ارتباط باشیم. چه استرس های بی خودی ای که  تو دوران لیسانس سر چیزای کوچیک بهم هدیه نداده: )) هر چند واقعن از یه جایی نظراتش رو ایگنور کردم ولی هنوزم درصدی این قابلیت رو داره بهم این استرس رو اعطا کنه! شرایط کنونی ام واقعن بده و تحمل همون درصد خیلی ناچیز رو هم دیگه ندارم برای مدتی.

7

چقدر حرف زدم. چون حالم خوب نیست و آدم وقتی حالش خوب نیست و کسی هم نداره جلوش بافرشو خالی کنه محبوره همین جوری چارتا چیز (که حتی ممکنه هیچ کدومشون حرف هایی که تو بافرش هم هست نباشه!) رو بیاد یه جا بنویسه.

  • ACH
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۰۰
  • ACH