پراکنده گویی های روزمره

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱

امروز صبح حالم خیلی خیلی بد شد. شروع کردم به نوشتن تو وان نوتم. یه دفتر درست کردم روی وان نوت به نام memories و در بی پرده ترین حالت ممکن، حس هام رو می نویسم. واقعن این نوشتن عجب سلاحیه. حالم خیلی خیلی بهتر شد. البته الان دوباره یکم بد شد. تو مکالمه ای یه حرفی رو نزدم که داره خفه ام می کنه.

۲

کاش اون کتاب جستارهایی در باب عشق آلن دوباتن الان پیشم بود و هایلایتام رو دوباره می خوندم. فک کنم کلشو تو قطار خوندم که یه مقدار چایی هم متاسفانه اون روز روش ریخت: )) بطور کلی کتابدوست داشتنی ای بود. بعدنم دوباره خوندمش و جالبه که دوباتن اونو تو ۲۳ سالگی نوشته! انی وی می خواستم این جمله خیلی جالب رو ازش نقل کنم:


جذاب ترین ها آنهایی نیستند که در ملاقات اول اجازه میدهند لمسشان کنی (که به سرعت بی تفاوت میشوی). همین طور آنهایی نیستند که هیچگاه اجازه نمیدهند. بلکه آنهایی هستند که میدانند چه اندازه از امید و ناامیدی را بربیانگیزند.

__آلن دوباتن

۳

آهنگ زیر رو بارها و بارها گوش کردم. زیباست. خیلی زیبا. بی اندازه دوستش دارم.

le vent nous portera

 

 

  • ACH

1

می دونی مشکلت چیه؟ مشکل تو اینه که دنبال پیدا کردن ارزش در بیرون از خودتی! انگیزه‌هات همه بیرونی ان. وابسته به آدمان! وابسته به چیزایی که این آدما تعریف کردن. تعریف هایی که با گذر زمان عوض می شه. ارزش هایی که بعضن قراردادی ان. ارزش باید همیشه در گذر زمان ارزش باشه! رجوع کن به خودت. ببین واقعن چی می خوای از زندگی؟ رسالت ات رو چی می خوای تعریف می کنی فرزندم؟!

2

اون روز داشتم با پارسا صحبت می کردم. در مورد یه سری آدم خیلی خفن و یه عده آدم دیگه که دست و پا می زنن شبیه اون آدم خفن های مدنظر بشن ولی هیچ وقت حتی مجانبی هم میل نمی کنن بهشون!

ویژگی های اون آدم خفن ها از نظر من و پارسا اینا بودن:

اون آدم ها به نسبت بقیه ریلکس تر زندگی می کنن و خیلی به ندرت پیش میاد چیزی آشفته‌شون کنه، توانایی فوکس دارن، وقتی یه چیزی رو می خوان چیزی جلو دارشون نیست، چیزای خیلی زیادی هم نمی خوان و می دونن چی براشون واقعن لازمه، ایمان دارن به خودشون، عزت نفسشون بالاتره و خودشون رو پست نمی کنن، کار درستن و راحت بهشون میشه کار سپرد و بهشون اعتماد کرد، اما و اگر نمیارن، بعد کلی سال اونقدر شوق دارن که مثال زدنیه و آتیش اشتیاقشون خاموش نشده، معنای برد و باخت براشون فرق داره. اکثر اوقات نمیشه بهشون لیبل بازنده زد حتی وقتی که می بازن!

3

داشتم فکر می کردم که چقدر آسیب پذیرم. بسیار آسیب پذیرتر از چیزی که فکر می کردم. چقدر می تونم سطحی بشم. بسیار سطحی تر از چیزی که فکر می کردم. چقدر ارزش هام مبتنی بر چیزهای بیرونی شدن. چقدر دارم میل می کنم به آدم هایی که از بیرون تغدیه می شن تا از درون.

شاید شبکه های اجتماعی بیشتر از هروقت دیگه سنگ بنای چنین تبدیلی شدن. نمی دونم.

4

یاد اون شبی افتادم که رفته بودیم بام تهران، یک پاکت تخمه همراهمون بود، شوق کیهان کلهر رو پلی کرده بودیم، سکوت کرده بودیم و تخمه می شکستیم. دلم تنگ شد برای اون شب. خیلی زیاد.

5

گل سنگم از هایده

شوق کیهان کلهر

در میان گلها از مرضیه

  • ACH

چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو

بهشتم جان شیرین را که می‌سوزد برای تو

 

روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد

مرا چه جای دل باشد چو دل گشته‌ست جای تو

 

تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه

که می‌کاهد چو ماه ای مه به عشق جان فزای تو

 

ز خود مسم به تو زرم به خود سنگم به تو درم

کمر بستم به عشق اندر به اومید قبای تو

 

گرفتم عشق را در بر کله بنهاده‌ام از سر

منم محتاج و می‌گویم ز بی‌خویشی دعای تو

 

دلا از حد خود مگذر برون کن باد را از سر

به خاک کوی او بنگر ببین صد خونبهای تو

 

اگر ریزم وگر رویم چه محتاج تو مه رویم

چو برگ کاه می‌پرم به عشق کهربای تو

 

ایا تبریز خوش جایم ز شمس الدین به هیهایم

زنم لبیک و می‌آیم بدان کعبه لقای تو

مولانا

 

پی نوشت  : آهنگ برای تو از علیرضا قربانی (+)

  • ACH

1

رفتم یه نوت تو google keep ام ایجاد کردم و دونه دونه چیزایی ک تا چند ماه دیگه، یک سال دیگه، دو/سه سال دیگه و ... رو باید انجام بدم، نوشتم تا نهایتن بتونم به خواسته نهاییم کانورج کنم! بعدشم اون note رو پین کردم تا همیشه اولِ اول باشه. باید هر روز که از خواب پا می شم، بعد قطع کردن زنگ موبایل، بازش کنم و مرورشون کنم و روزم رو شروع کنم!

2

خب من باید زمان باقی مانده رو بشینم و تمرکز کنم و مهم تر از همه صبر پیشه کنم. درسته بسیار احساس پوچی دارم از انجامش ولی باید انجام بشه دیگه. قبول کن ای ذهن سرکش: )) امیدوارم که بعدن افسوس نخورم به هرحال. مهم ترین چیز ایگنور کردن همه ابهامات پیش رویه و توجه به این نکته که ممکنه بیشتر هم کش بیاد ولی من باید فرض رو بر عدم کش اومدن بزارم! و البته تلاش کنم مصطهلک نشم.

3

تو این یک سال که تلاشم کم شده بود و تقریبن هیچ کار خاصی هم نکردم، فهمیدم که من بیش از حد آدمی هستم که محیط روم تاثیر می زاره و واقعن اطرافیان مهم ان! یعنی کار کردن با آدم های غیر حرفه ای (یا حتی بودن در کنارشون حتی اگه تعامل غیرمستقیم تر داشته باشی)، واقعن آدم رو غیر حرفه ای و بی انگیزه می کنه. من روز به روز ضعیف تر شدن شور و اشتیاقم رو تو این یک سال دیدم. شور و اشتیاقی که البته هنوز یه شعله های خیلی ریزی اون زیر میرا ازش دیده می شه و اگه درست باد بزنم و نزارم خفه بشه، دوباره شعله ور می شه.

  • ACH

تنزل پیدا کردم. آپدیت ها همه پاک شده اند. آن همه فیچر که رفته رفته بهبود داده شده بودند، دیگر دیده نمی شوند و مواجه هستیم با نسخه ای که در ابتدا توسعه داده شده بود. شاید زمان خودش خوب بود ولی الان خوب نیست. زیادی ابتدایی است. حتی رقت برانگیز است. انگار یک بچه چند ساله که تازه برنامه نویسی یاد گرفته، کدش را نوشته. پر از باگ است. کر و کثیف است. غیر بهینه نوشته شده.

با این حال، من همیشه سعی می کنم بک آپ بگیرم. البته از هرچیزی که ارزشمند است. بدیهی است که گاهی در تشخیص ارزش چیزها اشتباه می کنم. با این حال، از نسخه های آپدیت شده مطمئنم نسخه پشتیبان تهیه کردم ولی مشکلی که هست آن جاهایی که ذخیره کردمشان بعضن یادم نمی آید. باید دقیق تر فکر کنم و پیدایشان کنم.

  • ACH

1

مثل این کامپیوتر قدیمی ها شدم. زیاد هنگ می کنم. فنم شروع می کنه به سر و صدا و به نظر میاد برنامه هایی که در حال اجرا هستند متناسب با توانایی پردازش من نیستند. همزمان گذاشتم یه سری چیز ران بشه و اون ور مثلن یه بازی هم در حال اجرایه! هی مجبور می شم ری‌استارت کنم و همه زحمت هام هدر می شه.

نیاز هست که این کامپیوتر ارتقا پیدا کنه. رم و سی پی یو وکارت گرافیک متناسبی نداره! یعنی شاید پیش از این خیلی نیاز به کارت گرافیک نداشتم و رم و سی پی یو ام هم کارام رو راه می انداختن ولی الان متنوع تر شده موضوعات پیش رو و نیاز به پردازش های دیگه هم هست! کارت گرافیکم پایینه و همین میشه که این مشکلات پیش میاد!

2

موضوع دیگه توانایی به تاخیر انداختن خواسته ها یا همون delayed gratifiction ئه. این توانایی برای من در حال حاضر از هر زمان دیگه ای کمتره. نمی دونم چجوری دوباره این مهارت رو در خودم تقویت کنم. خیلی فکر کردم سعی می کنم هم کارهایی کنم که یواش یواش اراده ام زیاد بشه ولی یهو این زنجیره شکسته می شه و من داغون می شم.

3

همه مشکلات از ترسه. از آینده مبهمی که پیش رومون هست. من واقعن می ترسم. پنیک کردم. از کرونا و این که تا ابد همینجوری باشه اوضاع می ترسم. از مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ... که پیش روی این تیکه از زمین در روزهای پیش رو هستند، می ترسم.

می ترسم دیگه هیچ شوقی نداشته باشم. می ترسم روزام معمولی بشن. می ترسم بدون عشق از خواب پا شم. می ترسم این یک سال اخیری که گذروندم یه پیش نمایشی از زندگی چند ده سال آیندم باشه.

4

با این حال من کمی هم امیدوارم. می خوام از همین الان الان همه تلاشم رو بکنم. می خوام تا جایی که می تونم به این جبر غلبه کنم. محمد می گفت من اگه این همه درس بخونم و تیزهوشان قبول نشم چی؟! بهش می گفتم اگه تلاش نکنی که معلومه قبول نمی شی! پس بیا تلاشو رو لااقل بکنیم!

فقط تنها نکته ای که می مونه اینه که حرف های محمدرضا به میلاد رو فراموش نکنم.

اینکه آگاهانه افکارم رو کنترل کنم و اجازه ندم بیشتر از یکی دو پله جلو برن. مراقب باشم که سلسله رویداد های مثبت رو به صورت زنجیره ای ناشی از رخ دادن اتفاق فلان نچینم چرا که که اگر اون اتفاق رخ نده، به اندازه رخ ندادن اون رویداد آسیب نمی بینم که به اندازه تمام رویدادهای بعدی که در ذهن خودم چیدم و فکر می کنم اونها هم دیگه رخ نمی دن، آسیب می بینم.

5

دارم کتاب اضطراب منزلت آلن دوباتن رو می خونم. تو همین چند ده صفحه ای که خوندم، نکاتی رو هایلایت کردم که خیلی مهم ان. قطعن باید بیشتر فکر کنم به قسمت هایی که هایلایت کردم.

6

عقل و عشق از شادمهر

  • ACH

1

دو فیلم before sunrise و before sunset رو دیدم و می خواستم دیشب سومیش که میشه before midnight رو هم ببینم که به جای این کار، الکی وقت تلف کردم و نهایتن فرصت نشد. واقعن زیبا بودن. به خصوص before sunset و مکالمه های تو ماشین celine و jesse. حس می کنم به تدریج دارم به تصویر درست تری از رابطه با یه آدم دیگه و چلنج هاش می رسم و این خیلی خوبه.

2

استریوتایپ. این واقعن منو رنج میده. واقعن شرمنده می شم وقتی می بینم یه سری موضوعات هستن که واقعن با پیش فرض بهشون نگاه می کنم حتی اگه طرف مقابل نفهمه یا نشون بدم که پیش فرض ندارم. چند وقت پیش همچین اتفاقی افتاد و من هنوز که هنوزه غرق در شرمندگی ام.

 

  • ACH

من یه ویژگی یکی از دوستام رو که خیلی دوست دارم اینه که خیلی با خودش رو راسته و اصول زندگی اش (فارغ از درستی و غلط بودن) کاملن شفافه و نتیجه این که راحت می تونه قصایا و گزاره ها رو مبتنی بر اصول گسترش بده. همین باعث میشه به عنوان مثال، تصمیم گیری های خیلی راحت تری در مقایسه با من داشته باشه.


با این حال این شفافیت برای من وجود نداره و وقتی نگاه می کنم، حس می کنم اصول و خط قرمز هام در عمل خیلی منعطف ان. یعنی خیلی کارا رو اگه انجام ندادم ممکنه فقط به خاطر اینکه فرصتش پیش نیومده باشه انجام ندادم نه چون نفس کار درست نبوده! یعنی به نظرم مهمه که یکبار برای همیشه به زیستن اخلاقی فکر کرد و اصول رو تبیین کرد و هیچ وقت سر اصول کوتاه نیومد.

واضحه که اصول فرق کنه همه چی فرق می کنه. اگه از یک نقطه خارج یک خط، بیش از یک خط موازی اون خط بشه رسم کرد دیگه هندسه مون اقلیدسی نیست و همه گزاره ها و قضایای پشت بندش دیگه صادق نیستن.

 

جمله زیر هم از کتاب برندگان و بازندگان سیدنی.جی.هریس انتخاب شده:

 

برنده هر امتیازی را که بتواند می دهد، جز اینکه اصول بنیادی خود را فدا کند.

بازنده به خاطر هراس از دست دادن امتیاز، به لجاجت خود ادامه می دهد، و این در حالی است که اصول بنیادی‌اش رفته‌رفته از بین می رود.

  • ACH

1

داشتم فکر می کردم به میزان محبتی که باید در قبال آدم هایی داشته باشیم که در شرایط دشوار و سخت قرار می گیرن. شرایطی مثل دست و پنجه نرم کردن با بیماری های لاعلاج، ورشکست شدن، جدا شدن از شریک عاطفی، فوت شدن نزدیکان و ... . آدمای دیگه وقتی این شرایط رو می بینن، مهربون تر می شن. گاهی هم خیلی مهربون تر می شن.

نکته این جاست که من فکر می کنم اگه یکی که قبلن 60 تا محبت داشته و بعد این داستان محبتش بشه 70 اوکیه و حتی شاید بتونه حالمون رو هم بهتر کنه ولی وقتی یهو محبت از 10 میشه 70 بیشتر حس بد با خودش به همراه داره. انگار کسی داره ترحم می کنه. کاش درک کنیم و زیادی مهربون نشیم!

2

نحوه حرف زدن آدما تو شبکه های اجتماعی داره روز به روز بیشتر هرز می ره و این واقعن ناراحت کننده است. من سریع سعی می کنم اکانت های با این ادبیات رو mute کنم که تو تایملاینم ظاهر نشن.

موضوع دیگه هم ری‌اکشن های خیلی صمیمانه تو شبکه های اجتماعیه که به من حس خیلی بدی میده و من اینجوری هیچ وقت ری اکشن نشون نمی دم و ممکنه یکی که از بیرون نگاه کنه فکر کنه آدم بی احساسی ام!

3

و نکته دیگه اینه که دو سه روزه بیشتر از هر زمان دیگه ای دلم گرفته. حس می کنم نیاز دارم گریه کنم.

4

گوش کنیم

شهزاده رویای من گلشیفته فراهانی

پاییز آمد، بر اساس یک سرود انقلابی٬ کاری از محمدرضا علیقلی با اجرای گروه کُر

ماه پیشانو

 

  • ACH