پراکنده گویی های روزمره

پراکنده گویی های روزمره 18

چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۳۶ ب.ظ

عجیبه عجیب. یه پست اینستاگرام دیدم و پرت شدم به حال و هوای سه/چهار سال قبل. تقریبن اولِ اولِ دانشگاه. حس های اون موقع ام رو کاملن یادمه و چقدر برام جالبه تغییرات اون حس ها در گذر زمان. من می تونم تک تک لحظه هایی که گذشته و اون حال و هوا رو توصیف کنم. اصن چقدر دنیای شگرفیه حقیقتن. بیشتر از همه یاد فکرام تو قطار افتادم که برمی گشتم خونه. اون فکرا خیلی عجیب بودن! و شگرفیش اینه که احتمالن فکرای این چند وقته برام چند سال دیگه چقدر عجیب باشن. شاید اصن عجیب واژه خیلی خوبی نباشه. من دوست دارم به فکرای چند سال پیشم، لیبل خالص و ساده، زیبا و صادقانه بزنم حتی و زیباترین پارت داستان از نظر من اینه که هیچ وقت با هیچ کس به اشتراک گذارده نشدن!

یه سری چیز میز هم سرچ کردم. به نظرم هر دو سه روز یه بار بیام این چیز میزا رو ببینم تا موتیویتد باقی بمونم این روزا. به هرحال گاهی همین چیزای کوچیکن که نمی زارن رشته گسسته بشه! یعنی به مرز گسسته شدن می رسه ها ولی خب گسسته نمی شه و چقدر زیباست.

حرف خیلی خاصی نداشتم مثل همیشه. خواستم یکم با کیبورد تایپ کنم حالم بهتر بشه:)

  • ACH

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی